آه ازاین درد که جز مرگ منش درمان نیست ............
این همه رنج کشیدیم و نمیدانستیم ....
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست ......
آنچنان شوق این خاک بلاکش که دگر ...
انتظار مددی از کرم باران نیست ....
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت ...
ان خطارا به حقیقت کم از این تاوان نیست ....
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی از اوست ...؟
گر بگویم که تو در خون منی ..بهتان نیست ....
رنج دیرینه انسان به مداوا نرسید ....
علت ان است که بیمارو طبیب انسان نیست ....
تو که غریبه نیستی ...
دیگر نمیتوانم خودم را به آن راهی که نمیداتنم کجاست بزنم ....
دلم همان راهی را میخواهد
که تو در انتهایش ایستاده ای ....
تمام راه هایی که میگویند به ....
عشق ....
ختم میشود .....
چه حماقتی
.
.
.
مرا یاد نمیکند و باز میخواهمش
.
.
.
چه غرور بی غیرتی دارم .....
کی بود که با اشکای تو یه آسمون ستاره ساخت ....؟
کی بود که به نگاه تو دلشو عاشقونه باخت ....؟
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشقو دید ...؟
کی بود که تنها واسه تو از دنیا دل برید ....؟
نگو کی بود ..کجایی بود اونکه برات دیوونه بود ....
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود ....
من بودم اونکه دلشو ساده به پای عشقتو باخت
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست ....
کاش میرسید به گوش تو صدای قلبی که شکست ....
به خاطر تو سکوت را در شب ...
شب را در تاریکی دوست دارم ...
به خاطر تو قلب را در سینه .و تورا در قلب دوست دارم
نمیگویم برایت میمیرم ....
به خاطرت زندگی میکنم ....
اهای فلانی به زخم هایم خیره نشو ....
خودم میدانم عمیقند ....
با نگاهت به آتش میکشانی وفاداریم را ....
مگر تنها ندیدی؟؟؟
تو دور میشوی ....
من دور میمانم ....
پشیمون که شدی ...
برنگرد !
لاشه ی یک دل که دیدن نداره ....
مینویسم که حالم خوب نیست ....
بی ارادگی ....
تنهایی ....
تراوشات ذهن خسته ام روی این کاغذ نمینشیند ....
بغض این دلم دیگر دوام ندارد ....
پیری به من گفت تو هرگز نمردی ...
خون گریستم که چرا خدایم را سالهاست که ندیدم ...
بی شک دلتنگیم به خاطر اوست ....
ϰ-†нêmê§ |