همیشه یه نفر باید میرفت ....
همیشه یه نفر باید بغض میکرد ....
همیشه یه نفر به اوج گرفتن پرنده ای باید خیره میشد ....
همیشه یه نفر باید در دریای آرام غرق میشد ....
همیشه در بهترین لحظه ها یک نفر باید سقوط میکرد ....
همیشه یک نفر از خواسته هایش رد میشد ....
همیشه یک نفر باید میرفت ...
همیشه یک نفر باید میلرزید ...
تا.....
کسی بماند ....بخندد
ان یک نفر ...خود من بود ...
که رفت ...!
نمیدونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو .....
نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوبه زندگیمو ....
چرا اول قصه همه دوستم میدارن ...؟
وسط قصه میشه ..سربهسرم میزارن !
تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن ...
میتونم مثل همه دورنگ باشم ..دل نبازم ...
میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم ....
تا با یه نیش زبون بترکه و داغون بشه ...
میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی ....
میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی ....
با این حرفا منم میشم مثل اونا ...
من باید از چی بفمم یکی دوستم داره ؟؟؟
توی دنیا ..اصلا عشق واقعی وجود داره؟؟؟
من همینم که تو میبینی ..
نه دروغم نه تظاهر بلدم ....
دیگه چیزی ندارم فقط بدون ...
همه دنیارو برات بهم زدم ..
تو نمیتونی فراموشم کنی وقتی تو خاطره اسم منه ....
من نمیتونم فراموشت کنم ...
وقتی قلبم برای تو میزنه ...!
خالی ام از حرف ...پرم از دلتنگی !!!
تشویق هجرت باران خستته ام از اندیشه ....
دلگیرم از سوالات بی انتها .....
آلوده ام به روز مرگی ....
دورم از عشق .....
بی میلم به گفتن یا ناگفتن ......
حنجره را رغبتی به فریاد نیست .....
تلخم ...دلگیرم ....دل چرکینم ...خشمناکم ....
از خود فرسنگها فاصله دارم ....فاصله ای که کم نمیشود .....
در عذبم ...در تب و تابم ..در التهابم !!!
خسته ام خسته از تکرار ....
کجایی؟..........
دنیا اونقدر کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری رو هر روز میبینی ...
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت میخواد رو هیچوقت نمیبینی !!!!!
انتظار !!!
واژه ی غریبی است ....
واژه ای که روزها یا شایدم ماهها با آن خو گرفتم ....
چقدر سخته انتظار !!!
هر صبح طلوعی دیگر است برای انتظار فردای من ....
خواهم ماند تنها در انتظار تو ...
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو .....
نمیدانم !!!
کاش فقط بودی...
وقتی بغض میکردم ....
بغلم میکردی....
و میگفتی:
ببینم چشماتو ....
منو نگاه کن ....
اگه قهر کنی میرما .....
میدانی ؟
به رویت نیاوردم .....
آن زمانی که به جای تو گفتی شما ....
فهمیدم پای او در میان است ....
ϰ-†нêmê§ |